باز هم برای پدر
کودکیش را انداخت هوا
دست هایش باز ماند
سال ها حسرت
سال ها افسوس
سال ها دع
خدایا
کودکی ام را به من برگردا
دعایش مستجاب شد
حالا پدرم
دست به دست عصایی که در عوض کودکی اش گرفته
کوچه ها را می گردد
مثل کودکی اش راه می رود
مثل کودکی اش فکر می کند
مثل کودکی اش حرف میزند
مثل کودکی اش می خندد
مثل کودکی اش
شیرین است
کلمات کلیدی :